امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1198

1. دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش

2. معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بد خویش

3. گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی

4. زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش

5. گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی

6. من از خود بی خبر، مشغول در نظاره رویش

7. به نرمی شانه کن در مویش، ای مشاطه کز دردش

8. رگ جان بگسلد ما را، مبادا بگسلد مویش

9. گذشته ست آن که مستم کردی از بویش، صبا، اکنون

10. خرابم هم به بوی خود که از من می زند بویش

11. رخی بر خاک می سایم کیم من تا قبول افتد

12. نماز ناروای من به محراب دو ابرویش

13. ازان ابروی کژ کو با کمان هندوان ماند

14. نزد جز تیر زهر آلود بر جان چشم هندویش

15. چه عیش است اینکه من این جا و جان من بر رعنا

16. دوان سرگشته همچون گرد بادی بر سر کویش

17. دل گم کرده می جستم میان خاک کوی او

18. به خنده گفت چون خسرو نخواهی یافت، می جویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر ممالک روی زمین به دست آری
* بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست
شعر کامل
سعدی
* فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
* چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
شعر کامل
حافظ
* درین ریاض ترا چشم موشکافی نیست
* وگرنه طره لیلی است بید مجنونش
شعر کامل
صائب تبریزی