امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1243

1. تویی در پیش من یا خود مه و پروین نمی دانم

2. شب قدر من است امشب که قدر این نمی دانم

3. روی در باغ و می گویی که گل بین چون منم عاشق

4. همین روی تو می بینم، گل و نسرین نمی دانم

5. چنانم لذت یاد تو بنشسته ست اندر جان

6. که زان پس ذوق تلخ و جان خود شیرین نمی دانم

7. خرد را گفتم اندر عاشقی دخلی بکن، گفتا

8. غریبم، رسم این کشور من مسکین نمی دانم

9. به بالینم رسیده یار و من در مردن از سویش

10. کجایی در زبان و کیست در بالین نمی دانم؟

11. سؤال می کنی از من که خسرو من کیم پیشت؟

12. شنیدم، لیک از حسرت جواب این نمی دانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا کی در انتظار قیامت توان نشست
* برخیز تا هزار قیامت به پا کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* می شود در لقمه اول ز جان خویش سیر
* بر سر خوان لئیمان هر که مهمان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* صحبت ناجنس آتش رابه فریاد آورد
* آب در روغن چو باشد می کند شیون چراغ
شعر کامل
صائب تبریزی