امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1250

1. نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن بینم

2. بباید هر زمان جانی که رویت هر زمان بینم

3. مرا گویند کش چون مردمان بین و مرو از جا

4. دلم بر جای باید کش به چشم مردمان بینم

5. بدینسان کامد از روی تو کار من به جان، وانگه

6. من دیوانه را بر خود نبخشود و همان بینم

7. اگر من کشتنی گشتم، نمی گویم مکش، ای غم

8. ولی بگذار چندانی که روی آن جوان بینم

9. چه حاجت بر دلم نازک، همین بس نیست مرگ من

10. که گه گه چاشنی از دست آن ناوک کمان بینم

11. گه جولان نیارم دیدنش از بیم جان، لیکن

12. چو من بی طاقتم دزدیده در دست و کمان بینم

13. ز نوروز جوانی گر چه بشکفته ست بستانش

14. مبادا سبزه پیراهن آن بوستان بینم

15. دریغا، آن چنان رویی دگر خواهد شدن، یارب

16. مرا آن روز منمایی که رویش آنچنان بینم

17. ز خوبان بس که بی دین گشت خسرو، بهترین روزش

18. بت اندر پیش و زنار مغانش در میان بینم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
* که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
شعر کامل
سعدی
* هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
* وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
شعر کامل
مولوی
* هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
* ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
شعر کامل
سعدی