غزل شمارهٔ 1356
1. بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟
2. وز دلم پوشش این راز نیاید، چه کنم؟
3. باز داری که منه دیده به رویم چندین
4. دیده باز آمد و دل باز نیاید، چه کنم؟
5. از یک ابرو دهیم دل که ببخشم جانت
6. چون رضای دوم انباز نیاید، چه کنم؟
7. عقل گوید که بکش ناز دگر یاران نیز
8. چون ز یار دگر این ناز نیاید، چه کنم؟
9. حال من پرسی، خواهم که بگویم، لیکن
10. وز تحیر ز من آواز نیاید، چه کنم؟
11. خسرو، از یاد لبت گر چه لب خود بگزد
12. آن حلاوت ز چنین کار نیاید، چه کنم؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده