غزل شمارهٔ 1436
1. گر آشکار حدیث نهان خویش کنم
2. به آشکار و نهان قصد جان خویش کنم
3. ز گریه راز تو بر سینه چون رسد، چه کنم؟
4. روان ز گریه گره بر زبان خویش کنم
5. به حیله آنچه توانستم آن خود کردم
6. ولی ترا نتوانم که آن خویش کنم
7. از آن تست جفا و آزان بند وفا
8. تو آن خویش کن و من از آن خویش کنم
9. روان شدی به سفر، می رسد مرا چو جرس
10. که ناله ها بر سر کاروان خویش کنم
11. وداع کردی و چشمم روان شد از بر تو
12. کنون وداع دو چشم روان خویش کنم
13. طبیب رفت ز خسرو، دگر کنون وقت است
14. که خود علاج دل ناتوان خویش کنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده