امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1489

1. چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم

2. چه غمت دارد بگذار که رسوا باشم

3. در فراق تو که داند که کجا خاک شوم؟

4. بخت آن کو که من اندر ته آن پا باشم؟

5. شب ندانم ز پی دیدن او چون گذرد

6. بس که تا روز در اندیشه فردا باشم

7. ای خوش آن دم که برانی به گلویم شمشیر

8. من در آن فرصت سویت به تماشا باشم

9. تا به جز من نخورد کس غم تو بیشتری

10. از پی خوردن غمهای تو تنها باشم

11. رشکم آید که سگان بر سر کویت گردند

12. گر بفرمایی من نیز همانجا باشم

13. وعده ای خواهم و در بند وفا نیز نیم

14. غرض آن است که باری به تقاضا باشم

15. از سرم در گذران خواب خوشت خوش بادا

16. عاشقم من همه شب در غم و سودا باشم

17. حجت بندگی من خط یار است، از آنک

18. خسروم، من که غلام خط زیبا باشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
* شعله را از ژاژخایی سیر کردن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک
* عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت
شعر کامل
هلالی جغتایی
* بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت
* عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
شعر کامل
فروغی بسطامی