امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1586

1. باز آمد آن که سوخته اوست جان من

2. خون گشته از جفاش دل ناتوان من

3. هر چند بینمش، هوسم بیش می شود

4. روزی در این هوس رود البته جان من

5. آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش

6. روزی اگر ز خاک نیایی نشان من

7. ای زاهد، آن قدر که دعا می کنی مرا

8. نامش بگوی بهر خدا از زبان من

9. داغ غلامی تو دریغم بود از آن

10. هیچ است و باز هیچ بهای گران من

11. بیگانگی مکن چو در آمیختی به جان

12. جان خود از آن تست و خلاص تو آن من

13. گفتی «حدیث بوسه تو دانی، ز من مپرس

14. زیرا نگنجد این سخن اندر دهان من »

15. چون نالم از غم تو که پرورده وی است

16. گر بشکنند بند ز بند استخوان من

17. ای مهر آرزوی، ز خسرو بتافتی

18. شرمت نیامد از من و اشک روان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غیر وقت آنچه شود فوت ز اسباب جهان
* عارفان را مژه نمناک نگردد هرگز
شعر کامل
صائب تبریزی
* به هیچ جا نرسد هرکه همتش پست است
* پرشکسته خس وخار آشیانه شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
* ببرد قیمت سرو بلندبالا را
شعر کامل
سعدی