امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1648

1. بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو

2. از آهن بادیم یا سنگ، نه از استخوان پهلو

3. تو شب بر بستر نازی و من تا روز، در کویت

4. میان خاک و خون غلطان ازین پهلو، از آن پهلو

5. خیالی ماندم از دستت، برهنه چون کنم خود را

6. که بر اندام من یک یک شمردن می توان پهلو

7. چنین شبهای بی پایان و من بر بستر اندوه

8. از آن پهلو برین پهلو، وزین پهلو بر آن پهلو

9. اگر بالا کنی یک گوشه ابرو، فرو ماند

10. مه نو کز بلندی می زند با آستان پهلو

11. وفاداری بیاموز از خیال خویشتن باری

12. که از من وانگیرد روز تا شب یک زمان پهلو

13. کنارم گیر تا بر هم نشیند پشت و پهلویم

14. که دل بیرون شده ست و مانده جایی در میان پهلو

15. تو خوش می خسپ کز خواب جوانی بس که سرمستی

16. به هر پهلو که می خسپی نمی گردی از آن پهلو

17. من و شبها و خاک در که داد آن بخت خسرو را

18. که بهر خواب پهلویت نهد، ای داستان، پهلو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یار باید که هر چه یار کند
* بر مراد خود اختیار کند
شعر کامل
سعدی
* ندانم قامتست آن یا قیامت
* که می‌گوید چنین سرو روان هست
شعر کامل
سعدی
* شبی چون شبه روی شسته بقیر
* نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
شعر کامل
فردوسی