غزل شمارهٔ 1850
1. بختم از خواب در آمد چو تو با من خفتی
2. نه در آغوش که در دیده روشن خفتی
3. هر دمی گردی و در دیده ناخفته دوست
4. دوستانه ز پی کوری دشمن خفتی
5. یاد داری که شبی هر دو به بستان بودیم
6. من به خار و خس و تو در گل و گلشن خفتی
7. این چه عید است که خسرو ز تو قدری دریافت
8. که تو با او همه شب دست به گردن خفتی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده