امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1862

1. آنکه جان گویند خلقی، آن تویی

2. وانکه شیرین تر بود از جان تویی

3. شهر دل ویران شد از بیداد تو

4. ورچه ویران تر شود، سلطان تویی

5. در بلای فتنه نتوان زیستن

6. دیر زی، گره یکی زیشان تویی

7. تا کیم سوزی که دل بر جای دار

8. چون برین دل صاحب فرمان تویی

9. از گران جانی من، جانا، مرنج

10. چون درون جان من پنهان تویی

11. من خوشم، گر سوخته دارم جگر

12. از تو خواهم عذر، چون مهمان تویی

13. درد خسرو هر زمان افزون تر است

14. از که گیرم عیب، چون درمان تویی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
* جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ظاهر و باطن ما آینه یکدگرند
* خاک در چشم حریفی که دهد بازی ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* روضه خلد برین خلوت درویشان است
* مایه محتشمی خدمت درویشان است
شعر کامل
حافظ