امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1863

1. ای ز رویت چشم جان را روشنی

2. زلف مشکن تا دلم را نشکنی

3. گفتم ایمن شو که من زآن توام

4. عید بر عمر است و آنگه ایمنی

5. چیست کز دستم نمی نوشی شراب؟

6. روشنم شد تشنه خون منی

7. هر زمان گویی منال از دوستان

8. چه اندر بازی، ای یار، افگنی؟

9. آخر این جان است کز تن می رود

10. آخر این تیغ است و بر من می زنی!

11. مانده با دامان آن یوسف دلم

12. آخر این خون هم در آن پیراهنی

13. پاک دامانی، تو دانی چاره چیست

14. ما و معشوق و می و تردامنی

15. تا چه خواهد شد، ندانم حال من

16. من اسیر و تیغ خوبان گردنی

17. خسروا، از کندن جان چاره نیست

18. چون نمی آری که دل را بر کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من غلام نظر آصف عهدم کو را
* صورت خواجگی و سیرت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
* در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
شعر کامل
حافظ
* سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای
* نتوان گفت که زیباتر از این می‌گذرد
شعر کامل
سعدی