امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 187

1. روزگاری شد که دل با داغ هجران خو گرفت

2. از نصیحت باز کی گردد دلی کان خو گرفت

3. مشکل ست آزاد بودن، دل که با دلبر نشست

4. مردنست، از تن، جدایی دل که با جان خو گرفت

5. عقل بیرون شد ز من، پرسیدمش کین چیست،گفت

6. ما که هوشیاریم با دیوانه نتوان خو گرفت

7. من شبی چون کوه دارم زین دل کوتاه روز

8. خرم آن ذره که با خورشید تابان خو گرفت

9. طاقت رویت ندارم، گر چه می دانم از آنک

10. چشم بی اقبال من با پای دربان خو گرفت

11. طاقت رویت ندارم، گر چه می دانم، از آنک

12. چشم بی اقبال من با پای دربان خو گرفت

13. آگهی کی دارد از اسکندر تشنه جگر

14. خضر تنها خوار کو با آب حیوان خو گرفت

15. دل به زلفت ماند، ازو بوی مسلمانی مجو

16. زان که عمری رفت کاندر کافر ستان خو گرفت

17. گر خیالت مونس دل شد مرا، بازش مدار

18. هم به من بگذار کین یوسف به زندان خو گرفت

19. مردمان گویند خسرو چونی از سر کو ب عشق

20. چون بود، گویی که آن با زخم چوگان چو گرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو راز جهان تا توانی مجوی
* که او زود پیچد ز جوینده روی
شعر کامل
فردوسی
* چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
* آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
شعر کامل
سعدی
* یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
* یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی