غزل شمارهٔ 188
1. سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
2. در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
3. با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
4. راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
5. جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
6. تا خیال آن کمان ابرو به چشمم جا گرفت
7. حق آن قرص رخ و آن لب نمی داند رقیب
8. خواهد آن نان و نمک روزی دو چشمش را گرفت
9. من که پیچیدم به فکر آن دو زلف عنبرین
10. عاقبت زین فکر بی پایان مرا سودا گرفت
11. دوش می گفتم ز سوز دل حدیثی با چراغ
12. در سر شمع آتش افتاد و ز سر تا گرفت
13. خسروا، تا یافت مأوا جان ما در کوی دوست
14. شد مقیم آن سر کو و دلش از ما گرفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده