غزل شمارهٔ 308
1. از لعل آتشین تو دل کان آتش است
2. زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
3. بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار
4. کان روی تو نه روی گلستان آتش است
5. سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد
6. دل اسپ روم و روی تو میدان آتش است
7. دی تیر می گشادی و می سوختی مرا
8. بر تیر نی ز غمزه و پیکان آتش است
9. این تن که سوز عشق برآورد داد از او
10. کشتی چوب بر سر طوفان آتش است
11. خسرو، تنی چو کاه و فراقی درونه سوز
12. درویش خانه از خس و باران آتش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده