غزل شمارهٔ 367
1. آنچه بر جان من ز غم رفته ست
2. همه از دست آن صنم رفته ست
3. می نویسد به خون من تعویذ
4. چه توان کرد، چون قلم رفته ست
5. پای در ره نهاد و مهر گذاشت
6. زانکه در راه مهر کم رفته ست
7. به ستم می رود ز من، یا رب
8. برکسی هرگز این ستم رفته ست؟
9. جان به دنبال او روان کردم
10. گر نیاید، حیات هم رفته ست
11. خسروا، با شب فراق بساز
12. کافتاب تو در عدم رفته ست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده