غزل شمارهٔ 402
1. چه وزن ماه سما را برابر رویت
2. که آفتاب فلک نیست هم ترازویت
3. برابری نکند با تو آفتاب، اگر
4. هزار بار برابر کنند با رویت
5. دو زلف تو ز پس گوشهات دانی چیست؟
6. دو زاغ، لیک از آن کمان ابرویت
7. ز تشنگان لبت شربتی دریغ مدار
8. کنون که آب لطافت روانست در جویت
9. شب فراق درازست، من، نمی دانم
10. که مبتلای شبم یا از آن گیسویت
11. شبم چگونه نباشد دراز از هجران
12. که هیچ می نتوانم گسست از مویت
13. برون جه از کف غم، خسروا، چو تیر از شست
14. کمان عشق مکش، نیست چون به بازویت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده