امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 408

1. به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ

2. به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ

3. بیار و باده نوشین روان بنوش که هست

4. به جنب جام می لعل ملکت جم هیچ

5. مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست

6. که پیش همت او هست ملک عالم هیچ

7. غم است حاصلم از عمر و من بدین شادم

8. که گر چه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ

9. غمم به خاک فرو زد و نیست غمخوارم

10. دمم به کام فرو رفت و نیست همدم هیچ

11. دلم ز عشق تو شد ذره ای و آن هم خون

12. تنم ز مهر تو شد سایه ای و آن هم هیچ

13. تنم چو موی پر از تاب و پیچ و در وی خم

14. ولی میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ

15. از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است

16. که نیستش به جز از پسته تو مرهم هیچ

17. دم از جهان چه زنی، همدمی طلب، خسرو

18. به حکم آنکه جهان یکدم است و آن هم هیچ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
* در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
شعر کامل
سعدی
* امروز روز شادی و امسال سال گل
* نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
شعر کامل
مولوی
* سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
* که تا چو بلبل بی‌دل کنم علاج دماغ
شعر کامل
حافظ