امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 414

1. صبا می جنبد و آن مست ما را خواب می آید

2. که از دمهای سرد من جهان بیتاب می آید

3. ازان مهتاب جان افروز کان شب بود مهمانم

4. جهان تیره ست بر من چون شب مهتاب می آید

5. من اینجا زار می سوزم به تاریکی و تنهایی

6. وه، ای همسایه غافل، ترا چون خواب می آید

7. غم لیلی جز از جان دست شستن می نفرماید

8. نه بیهوده ست کاندر چشم مجنون خواب می آید

9. گریبانم مگیر، ای محتسب، چون می پرستم من

10. کزین دامان تر بوی شراب ناب می آید

11. شبانگه بر سرم بگذشت و چشمش تر شد، ای قربان

12. چه بخت ست این که رحمت در دل قصاب می آید

13. نبینی دامن، ای زاهد، نگویی تلخم، ای واعظ

14. که آن دردی کیش دیرینه در محراب می آید

15. خرامیدن نگه کن آن بهشتی را که پنداری

16. ز جوی انگبین سیلی ست کز جلاب می آید

17. فرو پوشید جانها را که آن بی مهر می بیند

18. نگهدارید دلها را که آن قلاب می آید

19. همه ناز است و شوخی و کرشمه، خسروا، دل نه

20. که بهر کشتنت با این همه اسباب می آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرکه از پوست در آغاز نیامد بیرون
* همچو بادام نپیوست به قند آخر کار
شعر کامل
صائب تبریزی
* شب تنهاییم در قصد جان بود
* خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
شعر کامل
حافظ
* روا مدار خدایا که در حریم وصال
* رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
شعر کامل
حافظ