امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 431

1. شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخواهی شد

2. به کوی آن فریب انگیز پر افسون نخواهی شد

3. مرا باری برآمد جان ز بیداری و تنهایی

4. بر آن بدگو که خواهی شد هم از اکنون نخواهی شد

5. رسید آن نازنین اینک، الا، ای صبر ترسان دل

6. ستادی کرده ای نیکو، اگر بیرون نخواهی شد

7. من امشب فرصتی دارم که سیرش بنگرم، لیکن

8. هم اندر دیدن اول، دلا، گر خون نخواهی شد

9. بلای جانست آن زنجیر جعد، ای عاشق مسکین

10. چه می بینی درو، یعنی که تو مجنون نخواهی شد؟

11. نگارا، ز آب چشم من دلت گشته است، می دانم

12. که از بخت بد من باز دیگرگون نخواهی شد

13. دل و دین بیهده بر بوی زلفت می کنم ضایع

14. از آن خویش خسرو را، تو کافر، چون نخواهی شد؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
* خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
شعر کامل
مولوی
* همت بلنددار که با همت بلند
* هر جا روی به توسن گردون سواره ای
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر تو خاری همچو خار اندر طلب سرتیز باش
* تا همه خار تو را همچون گل و نسرین کنند
شعر کامل
مولوی