غزل شمارهٔ 430
1. مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شد
2. جهانی در سر این غمزه بیباک خواهد شد
3. خدا را، زو نپرسی و مرا سوزی بجای او
4. که کشته عالمی زان نرگس بیباک خواهد شد
5. روید، ای دوستان، هر جا که می باید، من و کویش
6. که این تن خاک این جایست و اینجا خاک خواهد شد
7. تو میزن غمزه تا من می خورم خوش خوش سنان تو
8. چه غم دارد ترا، گر سینه من چاک خواهد شد
9. زهی شادی که او آید، ببیند حال من، لیکن
10. من این شادی نمی خواهم که او غمناک خواهد شد
11. بسوزم خویشتن از جور بخت بد، ولی ترسم
12. که آتش سوخته از ننگ این خاشاک خواهد شد
13. مبین زین سو که جانم از خیال مهره چشمت
14. چو گنجشک گروهه کرده در تاباک خواهد شد
15. خیال خط تو همراه جانم باشد آن روزی
16. که نام من، ز لوح زندگانی پاک خواهد شد
17. ازان لب تلخ می گویی، مترس از خنده خسرو
18. که هر زهری که می آید بر آن، تریاک خواهد شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده