امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 435

1. ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن باشد

2. که دیگر خوبرویان را ندانم آن چنان باشد

3. لبانت آن چنان بوسم که جانم بر لبان آید

4. کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد

5. تو خود کی بر سرم آیی و این دولت دهد دستم

6. نثار خاک پایت را کمینه تحفه جان باشد

7. بیفشان جرعه ای، ساقی، که آیی بر سرم روزی

8. که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد

9. خیال قد و رویش را درون دیده جا کردم

10. که جای سرو و گل آن به که در آب روان باشد

11. ز حال زار بیماران و زلف شام شبگیرش

12. کسی داند که چون خسرو ضعیف و ناتوان باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا
* من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
* جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
شعر کامل
حافظ
* گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
* دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
شعر کامل
سعدی