امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 454

1. مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی داند

2. گلش گویم، ولیکن گل گهر سفتن نمی داند

3. ز شب بیداری من تا سحر چشمش کجا داند؟

4. که او شب تا سحر کاری به جز خفتن نمی داند

5. اگر گویم که حال من کسی آنجا نمی گوید

6. صبا دانم که می داند، ولی گفتن نمی داند

7. به پاش افتاد زلف و یافت دستی بر لبش، لیکن

8. زمین رفته ست پیوسته، شکر گفتن نمی داند

9. همه آشفتگی خواهد سر زلف پریشانش

10. ز خسرو، گو، بیاموزد، گر آشفتن نمی داند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با ما بساز یکنفس آخر که همچو عود
* ما را بسوخت مطربهٔ پرده‌ساز باز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش
* در خزان هر برگ چندین رنگ پیدا می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
* در طریق عشق اول منزلست
شعر کامل
سعدی