امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 458

1. چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خان سازد

2. جهانی پیش او خود را غلام رایگان سازد

3. خرامان می رود آن شوخ و در وی عالمی حیران

4. بزرگ آن صانعی کز آب آن سرو روان سازد

5. بر ابرو خال دارد آن بت و جانم فدای او

6. در آن دم کو بسی دل طعمه زاغ و کمان سازد

7. سر آن چشم گردم، چون به ناز و شیوه و شوخی

8. گهی مستی نماید، گاه خود را ناتوان سازد

9. هزاران را ببین چون خاک در کویش پراگنده

10. که آن بازنده شطرنج هوس زین استخوان سازد

11. بود معشوق چون شمعی، خوش آن پروانه عاشق

12. که مهمانش رسد وز شعله نقل میهمان سازد

13. امان هرگز نباشد عاشق بیچاره را از غم

14. مگر آنگه که کوی خویش را دارالامان سازد

15. به بیماری غم خسرو، برای زیستن هر دم

16. نوای خویش را از خون دل تعویذ جان سازد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
* به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
شعر کامل
سعدی
* همه عالم به تماشای تو شادند آری
* نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
شعر کامل
کمال خجندی
* ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
* پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
شعر کامل
مولوی