امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 459

1. دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی سازد

2. ولی دعوی خون اشکم به رخ گلگون نمی سازد

3. نمی گردد به چشم او خیال من به پیراهن

4. یقینم شد که او جامه دگر گلگون نمی سازد

5. منم یک قطره خون دل، ولی این چشم از آهم

6. دمی در عشق تو نبود که چون جیحون نمی سازد

7. مباش از لاله خونین کم، ای عشاق خون افشان

8. نگردد سرخ تا او از جگرها خون نمی سازد

9. خیال تیر قدش را که او از دل گذر دارد

10. دلم همچون الف هرگز ز جان بیرون نمی سازد

11. مرا گفتی، به تو سازم ولی وقتی که سوزی دل

12. ازان وقتی است دل سوزم، ولی اکنون نمی سازد

13. نگه می دار چشمت را ز گریه بر درش، خسرو

14. که گر دریا شود روزی بدان در چون نمی سازد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
* مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
شعر کامل
سعدی
* طوطی از خاموشی آیینه می آید به حرف
* مهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
* که چیست قیمت مردم هر آنچ می‌جوید
شعر کامل
مولوی