امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 610

1. آرام جان می رود، دل را صبوری چون بود

2. آن کس شناسد حال من کو هم چو من در خون بود

3. بربست چون جوزا کمر، آمد به جوزا زان قمر

4. یعنی که این عزم سفر بر طالع میمون بود

5. گویند حال خود، بگو پیشش مگر تابد عنان

6. این با کسی گفتن توان کو از دلم بیرون بود

7. این در که از چشم افگنم بگسست جیب دامنم

8. چون ریسمانی شد تنم کاندر در مکنون بود

9. لیلی و موی او بر او، آن کس که دیدش مو به مو

10. داند که زنجیر از چه رو بر گردن مجنون بود؟

11. جعد و خطش جویم همی زین تار موی چون خمی

12. خود عاشقان را در دمی سودای گوناگون بود

13. رنجم مبادا بر تنی، چون من مبادا دشمنی

14. من دانم و همچون منی کاندوه هجران چون بود

15. وه کان پری وش ناگهان، زین دیده تر شد نهان

16. از خسرو آموزد فغان، فرهاد، اگر اکنون بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای نفس نوح بیا وی هوس روح بیا
* مرهم مجروح بیا صحت بیمار بیا
شعر کامل
مولوی
* زبان خامه ندارد سر بیان فراق
* وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
شعر کامل
حافظ
* دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
* ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست
شعر کامل
سعدی