امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 644

1. باز گل می آید و دل در بلا خواهد فتاد

2. شورشی در جان بی سامان ما خواهد فتاد

3. باز آن یار پریشان کار در خواهد رسید

4. عقل و جان و دل ز یکدیگر جدا خواهد فتاد

5. باز آن سرو خرامان در چمن خواهد گذشت

6. ای بسا دلها کزان زلف دو تا خواهد فتاد

7. تازه خواهد شد ز سوز بلبلان داغ کهن

8. آتشی هر دم به جان مبتلا خواهد فتاد

9. اندک اندک می رود آن دزد دلها سوی باغ

10. باز بنگر تا ز ره چند آشنا خواهد فتاد

11. تا ز مستی برکه خواهد اوفتاد آن چشم مست

12. تا کدامین خون گرفته در بلا خواهد فتاد

13. جز صبا کس می نبوسد پای او زین پس رهی

14. خاک گشته در ره باد صبا خواهد فتاد

15. نیست آن بختم که یابم نیم خورده زو شراب

16. لیک می ترسم که آن جرعه کجا خواهد فتاد؟

17. چند ازین سودای فاسد، کان بت آمد در کنار

18. خسروا، گوهر نه در دست گدا خواهد فتاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
* نصیحت همه عالم به گوش من بادست
شعر کامل
حافظ
* معلم گومده تعلیم بیداد آن پَری رو را
* که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
شعر کامل
جامی
* گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
* هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست
شعر کامل
سعدی