امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 691

1. تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم زند

2. آه دودآلود ما آتش بر این عالم زند

3. می خورم من خون به یاد لعل دلداری و هیچ

4. کس ازین قصه نمی یارد که با او دم زند

5. لعل جان بخش تو گاه خنده پسته دهان

6. طعنه ها بر معجزات عیسی مریم زند

7. نکهت مشک ختا دیگر نیاید خوش مرا

8. گر صبا آن طره مرغول را بر هم زند

9. چون تویی از نسل آدم گشت پیدا، نیست عیب

10. گر فرشته بوسه بر پای بنی آدم زند

11. هر که بر خاک جنایت بار یابد، بی گمان

12. خیمه بر بالای این نه طارم اعظم زند

13. چون وفایی نیست جز غم هیچ کس را در جهان

14. یاد خسرو را حرام، ار یک دم بی غم زند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو گفتی نه شب بود پیدا نه روز
* نهان گشت خورشید گیتی‌فروز
شعر کامل
فردوسی
* گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
* وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
شعر کامل
مولوی
* چون کدو بی‌خبری زین که گلویت بستم
* بستم و می‌کشمت چون ز رسن بگریزی
شعر کامل
مولوی