غزل شمارهٔ 749
1. چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
2. دل من را لب پر شور تو بریان دارد
3. خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
4. سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
5. کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
6. از لطافت همگی پیش تو خود آن دارد
7. گر نبات خط تو سبز بود، نیست عجب
8. خضر است آنکه سرچشمه حیوان دارد
9. جانم از شوق تو، گر خرقه تن کرد قبا
10. نتوان گفت درین خرقه که نقصان دارد
11. دل من با سر گیسوی درازت همه شب
12. تا شبیخون نرود، دست و گریبان دارد
13. شعر خسرو به مثل سحر حلال است، ولی
14. نتوان گفت که او پایه حسان دارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده