امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 838

1. آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود

2. گویی همیشه سوخته درد و داغ بود

3. هر خانه دوش داشت چراغی و جان من

4. می سوخت و به خانه من این چراغ بود

5. من بی خبر فتاده در آن کوی مرده وار

6. نالیدنم صدایی غلیواژ و زاغ بود

7. روزی نشد که جلوه طاووس بنگرد

8. این دیده را که روزی زاغ و کلاغ بود

9. دل در چمن شدی و ز بوی تو شد خراب

10. بلبل که بویها ز گلشن در دماغ بود

11. رفتم به سوی باغ و به یادت گریستم

12. بر هر گلی، وگرنه کرا یاد باغ بود

13. شب گفت، می رسم، چو بگفتم، به خنده گفت

14. خسرو برین حدیث منه دل که لاغ بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
* درویش که بازارش با محتشمی باشد
شعر کامل
سعدی
* دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
* تا چشم بند مردم دوران کند تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
* نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
شعر کامل
مولوی