امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 848

1. باد آمد و ز گمشده من خبر نداد

2. زان رو غباری از پی این چشم تر نداد

3. آمد بهار و تازه وتر شد گل و صبا

4. زان سرو نوجوان خبر تازه بر نداد

5. خوشوقت بادکش گذری هست از آن طرف

6. هر چند دور مانده ما را خبر نداد

7. من چون زیم که هیچ گه آن نوبهار حسن

8. بویی ز بهر من به نسیم سحر نداد

9. مردم ز بهر دیدن سیرش، دریغ داشت

10. دستوریم همم ز پی یک نظر نداد

11. گفتم، چگونه می کشی و زنده می کنی؟

12. از یک جواب کشت و جواب دگر نداد

13. دل برد، گر نداد، نه جای شکایت است

14. کالای خویش را چه توان کرد، اگر نداد

15. بگذار تا به قحط وفا جان دهم، ازآنک

16. تخم وفا که کاشته بودیم بر نداد

17. دور از درت به کنج فراق تو بنده سر

18. بنهاد و آستان ترا درد سر نداد

19. نادیدنت بس است سزا دیده را که او

20. در راه عشق توشه ما جز جگر نداد

21. آمد به روی آب همه راز ما ز چشم

22. ما را کجاست گریه خسرو که در نداد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی‌ست
* شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی‌ست!
شعر کامل
هلالی جغتایی
* تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
* که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
شعر کامل
حافظ
* گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست
* اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست
شعر کامل
خواجوی کرمانی