غزل شمارهٔ 852
1. خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند
2. جانند یا فرشته و یا روح اعظمند
3. زان انگبین چه ناله کنی، زانکه دائما
4. مرغان عرش بر مگس از شهد بر مکند
5. خوانید روح وامق و مجنون وویس را
6. کایشان درون پرده این راز محرمند
7. ای سلسبیل راحت و ای چشمه حیات
8. بر تشنگان سوخته لطفی که در همند!
9. زاغان نمی زنند به کویت که می خورند
10. مشتاق را که سوخته آتش غمند
11. هر شب منم ز نقش خیال تو در گریز
12. چون بوم و شپرک که ز خورشید می رمند
13. خسرو که زنده نیست، نصیحت چه می کنند؟
14. باد مسیح بر سگ مرده چه می دمند؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده