غزل شمارهٔ 890
1. به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید
2. نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید
3. نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا
4. چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید
5. چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون
6. هزار آه که داد از دل سیاه برآید
7. فتاد در زنخ او، دلا، بمیر که زلفش
8. نه رشته ایست کز او غرقه ای ز چاه برآید
9. ز روی خوب مراد تو می دهند، ولیکن
10. هزار توبه کجا پیش این گناه برآید؟
11. شبی پگاه ترک سر ز خواب ناز برآور
12. که آفتاب نیارد که صبحگاه برآید
13. چنین که اختر خسرو به زیر خاک فرو شد
14. مگر ز دولت شاه جهان پناه برآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده