غزل شمارهٔ 889
1. شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآید
2. ز جان سوخته ام صد هزار آه بر آید
3. به منزلی که گذشتی ز آب دیده ام، ای جان
4. هزار لاله خونین ز خاک راه برآید
5. ز پرده چون به در آیی برای دیدن رویت
6. هزار یوسف کنعان ز قعر چاه برآید
7. چه عشوه، و چه کرشمه، چه دلبریست که چشمت؟
8. همه به مردم مسکین بیگناه برآید
9. ز حال خسرو مسکین نظر دریغ مفرما
10. که کار ما ز تو، ای جان، به یک نگاه برآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده