امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 894

1. مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد

2. مرا شبی ست سیه رو که ماهتاب ندارد

3. به جان دوست که مرده هزار بار به از من

4. که باری از دل بدخوی من عذاب ندارد

5. تو ای که با مه من خفته ای به ناز، شبت خوش

6. منم که روز مراد من آفتاب ندارد

7. چه گویمت که بخوابم بس است دیدن رویت

8. مخند بیهده بر بیدلی که خواب ندارد

9. نه عقل ماند و نه دانش، نه صبر ماند و نه طاقت

10. کسی چنین دل بیچاره خراب ندارد

11. به کوی تو همه روی زمین به گریه بنشستم

12. هنوز بر در تو روی زردم آب ندارد

13. ز حال خسرو پرسی، چه پرسیش که ز حیرت

14. به پیش روی تو جز خامشی جواب ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
* تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
شعر کامل
سعدی
* اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
* به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
شعر کامل
حافظ
* به ذوق ناله من آسمان مستانه می رقصد
* جهان ماتم سرا گردد اگر من از نوا افتم
شعر کامل
صائب تبریزی