امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 944

1. نه پیش از این مژه زینگونه خونفشانم بود

2. نظاره تو بلا شد که آن زمانم بود

3. به جان تو که فرو نامدی شبی از دل

4. دمی چه باشد، اگر از تو دل گرانم بود

5. زبان حدیث تو می گفت دوش و دل می سوخت

6. رسید کار به جان و سخن همانم بود

7. خیال وی رسنم بسته در گلو می گشت

8. هنوز دل به سوی زلف تو کشانم بود

9. بکش مرا و ز سر زنده کن به خویش آخر

10. به جان کالبدی چند زنده دانم بود

11. در آن جهان من و عشقت گذاشتم به درت

12. تن خراب که همراه این جهانم بود

13. جدا شدی ز فراق تو بند بندم، لیک

14. ز جرعه های تو پیوند استخوانم بود

15. به بندگی غمت جان فروختم مخرید

16. که داغهای کهن گرد گرد جانم بود

17. به نازگویی، خسرو صبور باش به عشق

18. چرا نباشم، جانا، اگر توانم بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جرم این که دم از صدق می زنم چون صبح
* لبالب است ز خون شفق گریبانم
شعر کامل
صائب تبریزی
* صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
* وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
شعر کامل
حافظ
* از امروز کاری بفردا ممان
* که داند که فردا چه گردد زمان
شعر کامل
فردوسی