انوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 109

1. جانا دلم از غمت به جان آمد

2. جانم ز تو بر سر جهان آمد

3. از دولت این جهان دلی بودم

4. آن نیز به دولتت گران آمد

5. آری همه دولتی گران آید

6. چون پای غم تو در میان آمد

7. در راه تو کارها بنامیزد

8. چونان که بخواستم چنان آمد

9. در حجرهٔ دل خیال تو بنشست

10. چون عشق تو در میان جان آمد

11. جان بر در دل به درد می‌گوید

12. دستوری هست در توان آمد

13. از دست زمانه داستان گشتم

14. چون پای دلم در آستان آمد

15. گفتم که تو از زمانه به باشی

16. خود هر دو نواله استخوان آمد

17. یکباره سپر بر انوری مفکن

18. با او همه وقت بر توان آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
* جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است
شعر کامل
صائب تبریزی
* عود جان در مجمر دل می نهم بر آتشی
* گرمی دلسوز عاشق از قرنفل خوشتر است
شعر کامل
شاه نعمت‌الله ولی
* دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره
* هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد
شعر کامل
هلالی جغتایی