شمارهٔ 308 - در شکایت از ممدوح خویش حمیدالدین
1. دراز گشت حدیث درازدستی ما
2. سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
3. زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
4. هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف
5. فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
6. چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف
7. فغان من ز خداوند من حمیدالدین
8. که از وجود من او را فراغتیست شگرف
9. در این چنین مه و موسم که درع ماهی را
10. ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف
11. به صد هزار تکلف به خدمتش بردم
12. قصیدهای که نه نقدش عیار یافت نه صرف
13. ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند
14. خبر نکرد مرا بعد هفتهای به دو حرف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده