غزل شمارهٔ 225
1. ای حسن تو بیپایان، آخر چه جمال است این؟
2. در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟
3. رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا
4. ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟
5. حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد
6. هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟
7. عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد
8. زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟
9. در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل
10. از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟
11. وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان
12. منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟
13. میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ
14. ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟
15. از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن
16. ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟
17. عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،
18. کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟
19. جان ار چه بسی کوشد، وز عشق تو بخروشد
20. کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟
21. زلف تو کمند افکند، و افکند دلم در بند
22. در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟
23. آن دل، که به کوی تو، میبود به بوی تو
24. خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟
25. با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟
26. حال دل من میبین، آخر چه دلال است این؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده