عراقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 258

1. نگارا، کی بود کامیدواری

2. بیابد بر در وصل تا باری؟

3. چه خوش باشد که بعد از ناامیدی

4. به کام دل رسد امیدواری؟

5. بده کام دلم، مگذار، جانا

6. که دشمن کام گردد دوستداری

7. دلی دارم گرفتار غم تو

8. ندارد جز غم تو غمگساری

9. چنان خو کرد با دل غم، که گویی

10. بجز غم خوردن او را نیست کاری

11. بیا، ای یار و دل را یاریی کن

12. که بیچاره ندارد جز تو یاری

13. به غم شادم ازان، کاندر فراقت

14. ندارم از تو جز غم یادگاری

15. چه خوش باشد که جان من برآید

16. ز محنت وارهم یک باره، باری!

17. عراقی را ز غم جان بر لب آمد

18. چه می‌خواهد غمت از دل فگاری؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر توشه‌مان نیکنامی بود
* روانها بران سر گرامی بود
شعر کامل
فردوسی
* به دشواری ز رنگ و بو گران جان دست بردارد
* که از سیمای ناخن دیرتر رنگ حنا ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتی اندر خواب گه گه روی خود بنمایمت
* این سخن بیگانه را گو، کآشنا را خواب نیست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی