عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 154

1. پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد

2. خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد

3. خرقه آتش زد و در حلقهٔ دین بر سر جمع

4. خرقهٔ سوخته در حلقهٔ زنار نهاد

5. در بن دیر مغان در بر مشتی اوباش

6. سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد

7. درد خمار بنوشید و دل از دست بداد

8. می‌خوران نعره‌زنان روی به بازار نهاد

9. گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر

10. گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد

11. من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود

12. گلم آن است که او در ره من خار نهاد

13. باز گفتم که اناالحق زده‌ای سر در باز

14. گفت آری زده‌ام روی سوی دار نهاد

15. دل چو بشناخت که عطار درین راه بسوخت

16. از پی پیر قدم در پی عطار نهاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
* آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
شعر کامل
حافظ
* درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
* کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
شعر کامل
حافظ
* از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست
* می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام
شعر کامل
رهی معیری