عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 193

1. نام وصلش به زبان نتوان برد

2. ور کسی برد ندانم جان برد

3. وصل او گوهر بحری است شگرف

4. ره بدو می‌نتوان آسان برد

5. دوش سرمست درآمد ز درم

6. تا قرار از من سرگردان برد

7. زلف کژ کرد و برافشاند دلم

8. برد شکلی که چنان نتوان برد

9. دل من تا که خبر بود مرا

10. راه دزدیده بدو پنهان برد

11. زلف چوگان صفتش در صف کفر

12. گوی از کوکبهٔ ایمان برد

13. از فلک نرگس او نرد دغا

14. قرب صد دست به یک دستان برد

15. ذره‌ای پرتو خورشید رخش

16. آفتاب از فلک گردان برد

17. لمعه‌ای لعل خوشاب لب او

18. رونق لاله و لالستان برد

19. گفتم ای جان و جهان جان عزیز

20. کس ازین بادیهٔ هجران برد

21. گفت جان در ره ما باز و بدانک

22. آن بود جان که ز تو جانان برد

23. دل عطار چو این نکته شنید

24. جان بدو داد و به جان فرمان برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کس عسل بی‌نیش از این دکان نخورد
* کس رطب بی‌خار از این بستان نچید
شعر کامل
حافظ
* در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
* آری طریق دولت چالاکی است و چستی
شعر کامل
حافظ
* گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
* وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
شعر کامل
مولوی