غزل شمارهٔ 435
1. میشد سر زلف در زمین کش
2. چون شرح دهم تو را که آن خوش
3. از تیزی و تازگی که او بود
4. گویی همه آب بود و آتش
5. پر کرده ز چشم نرگسینش
6. از تیر جفا هزار ترکش
7. زیر قدشم هزار مشتاق
8. از مردم دیده کرده مفرش
9. جان همه کاملان ز زلفش
10. همچون سر زلف او مشوش
11. روی همه عاشقان ز عشقش
12. از خون جگر شده منقش
13. گل چهره و گل فشان و گل بوی
14. مه طلعت و مه جبین و مهوش
15. صد تشنه ز خون دیده سیراب
16. از دشنهٔ چشم آن پریوش
17. گه دل گه جان خروش میکرد
18. کای غالیه زلف زلف برکش
19. عطار ز زلف دلکش او
20. تا حشر فتاده در کشاکش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده