عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 444

1. هر روز که جلوه می‌کند رویش

2. بر می‌خیزد قیامت ز کویش

3. می‌نتوان دید روی او لیکن

4. می‌بتوان دید روی در رویش

5. می‌نتوان یافت سوی او راهی

6. ای بس که برآمدم ز هر سویش

7. تا فال گرفته‌ام جمال او

8. چون قرعه بگشته‌ام به پهلویش

9. در هر نفسم هزار جان باید

10. تا صید کنند کمند گیسویش

11. هر روز به نو خراج می‌آرند

12. از هندستان به هندوی مویش

13. جان بر کف دست می‌رسد هر شب

14. از ترکستان هزار هندویش

15. شد حلقه به گوش لؤلؤ لالا

16. در لالایی درج لولویش

17. خورشید که تیغ می‌زند در میغ

18. افکند سپر ز جزع جادویش

19. دل را به دهان شیر می‌خواند

20. رو به بازی چشم آهویش

21. خواهم که ببیند ابرویش رستم

22. تا هست خود این کمان به بازویش

23. رستم به هزار سال چون زالی

24. بر زه نکند کمان ابرویش

25. عطار که طاق از ابروی او شد

26. دردی دارد که نیست دارویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
* که پنداشت چون پسته مغزی در اوست
شعر کامل
سعدی
* بفرمان اویست گردان سپهر
* ازو بازگسترده هرجای مهر
شعر کامل
فردوسی
* می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم
* بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام
شعر کامل
رهی معیری