عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 511

1. آن در که بسته باید تا چند باز دارم

2. کامروز وقتش آمد کان در فراز دارم

3. با هر که از حقیقت رمزی دمی بگویم

4. گوید مگوی یعنی برگ مجاز دارم

5. تا لاجرم به مردی با پاره پاره جانی

6. در جان خویش گفتم چندان که راز دارم

7. چون این جهان و آن یک با صد جهان دیگر

8. در چشم من فروشد چون چشم باز دارم

9. چیزی برفت از من و اینجا نماند چیزی

10. تا این شود چون آن یک کاری دراز دارم

11. جانی که داشتم من، شد محو عشق جانان

12. جان من است جانان، جان دلنواز دارم

13. نی نی اگر چو شمعی این دم زدم ز گرمی

14. اکنون چو شمع از آن دم سر زیر گاز دارم

15. چون عز و ناز ختم است بر تو همیشه دایم

16. تا چند خویشتن را در عز و ناز دارم

17. کارم فتاد و از من تو فارغی به غایت

18. نه صبر می‌توانم نه کارساز دارم

19. از بس که بی نیازی است آنجا که حضرت توست

20. من زاد این بیابان عجز و نیاز دارم

21. شوریدهٔ جهانم چون قربت تو جویم

22. محمود نیستم من، خو با ایاز دارم

23. بازی اگر نشیند بر دوش من نگیرم

24. ورنه کسی نبوده است البته باز دارم

25. من شمع جمع عشقم نه جان به تن بمانده

26. جان در میان آتش تن در گداز دارم

27. لاف ای فرید کم زن زیرا که در ره او

28. چون سرنگون نه‌ای تو صد سرفراز دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام
* سبزه خوابیده گردد قامت رعنای سرو
شعر کامل
صائب تبریزی
* عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم
* باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت
شعر کامل
سعدی
* قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان
* کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ
شعر کامل
صائب تبریزی