غزل شمارهٔ 585
1. ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفتهایم
2. با پیر خویش راه قلندر گرفتهایم
3. در راه حق چو محرم ایمان نبودهایم
4. ایمان خود به تازگی از سر گرفتهایم
5. چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود
6. یکباره ترک کار مزور گرفتهایم
7. از هر دو کون گوشهٔ دیری گزیدهایم
8. زنار چار کرده بهبر در گرفتهایم
9. اندر قمارخانه چو رندان نشستهایم
10. وز طیلسان و خرقه قلم برگرفتهایم
11. زان چشمهٔ حیات که در کوی دوست بود
12. تا روز حشر ملک سکندر گرفتهایم
13. برتر ز هست و نیست قدم در نهادهایم
14. بیرون ز کفر و دین ره دیگر گرفتهایم
15. بر روی دوست ساغر و دست از میان برون
16. از دست دوست باده به ساغر گرفتهایم
17. عطار تا بیان مقامات عشق کرد
18. از لفظ او دو کون به گوهر گرفتهایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده