عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 586

1. ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته‌ایم

2. با رخ و زلف تو شرح کفر و ایمان گفته‌ایم

3. یاد زلفت کرده‌ایم و نام زلفت برده‌ایم

4. هم پریشان گشته‌ایم و هم پریشان گفته‌ایم

5. تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را

6. ما تو را از استعارت در سخن جان گفته‌ایم

7. همچو من در عشقت ای جان ترک جان‌ها گفته‌اند

8. تا به جانبازان عالم وصف جانان گفته‌ایم

9. درد عشقت را چو درمانی نمی‌دیدیم ما

10. درد را تسکین دل را عین درمان گفته‌ایم

11. وصل و هجران با تو و از تو خیال عشق توست

12. قرب و بعد خویشتن را وصل و هجران گفته‌ایم

13. چون سر و سامان حجاب راهت آمد در رهت

14. از سر سر رفته‌ایم و ترک سامان گفته‌ایم

15. با خیالت چون یکی محرم نمی‌دیدیم ما

16. داستان عشق خود را تا به پایان گفته‌ایم

17. خویشتن را در میان قبض و بسط و صحو سکر

18. گه گدا را خوانده‌ایم و گاه سلطان گفته‌ایم

19. مرد وصلت نیست کس بشنو درین معنی که ما

20. بس دلیل آورده‌ایم و چند برهان گفته‌ایم

21. گرچه عطاریم ما کاسرار راه عشق تو

22. گاه پیدا کرده‌ایم و گاه پنهان گفته‌ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تابوت من ز تاک و کفن هم ز برگ تاک
* در میکده بباده مرا شست و شو کنید
شعر کامل
فیض کاشانی
* بر تن از دار فنا بیجگران می لرزند
* ما ازین پنبه چو حلاج رسن ساخته ایم
شعر کامل
صائب تبریزی
* بوی کافور ازین مرده دلان می آید
* که به این طایفه آمیخت که نامرد نشد؟
شعر کامل
صائب تبریزی