عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 611

1. چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم

2. هندوی خویش کند هر دم به دلبریم

3. چون زلف کافر او آهنگ دین کندم

4. در حال بند کند در دام کافریم

5. مویی اگر همه خلق در من نگه نکنند

6. مویی تمام بود زان زلف عنبریم

7. ای ساقی از می عشق دلقم بشو و بیا

8. چون دلق زرق من است چند از سیه گریم

9. تا کی ز رد و قبول دردی بیار که من

10. مست ملامتیم رند قلندریم

11. تا کی ز روی و ریا بت ساختن ز هوا

12. زین پس به بتکده‌ها مرد مقامریم

13. گر دی به صومعه در، مرد خلیل بدم

14. امروز پیش مغان چون گبر آزریم

15. گرچه به صورت تن، از مؤمنان رهم

16. لیکن ز روی یقین گبرم چو بنگریم

17. عطار تا که نهاد در راه فقر قدم

18. کرد آن حقیقت فقر از جان و دل بریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قلم نشانهٔ عقل است و تیغ مایهٔ جور
* یکی چو حنظل تلخ و یکی چو شهد شهی
شعر کامل
ناصرخسرو
* هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست
* ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست
شعر کامل
مولوی
* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی