عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 661

1. ترسا بچه‌ای ناگه چون دید عیان من

2. صد چشمه ز چشم من بارید روان من

3. دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم

4. امروز چنان دیدم زنار میان من

5. سجاده به می داده وز خرقه تبرایی

6. نه کفر و نه ایمانی درمانده ز جان من

7. نه بنده نه آزادم نه مدت خود دانم

8. این است کنون حاصل در بتکده جان من

9. با دل گفتم ای دل زنهار مشو ترسا

10. در حال دل خسته بشکست امان من

11. گفتم که منم ای جان در پرده مسیحایی

12. صد قوم دگر دیدم سرگشته بسان من

13. گویند عطاری را چونی تو ز ترسایی

14. حقا که درون خود کفر است نهان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ
* ترا دایه گر مرغ شاید همی
* پس این پهلوانی چه باید همی
شعر کامل
فردوسی
* بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
* خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
شعر کامل
سعدی