عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 683

1. برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو

2. بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خون‌ریز تو

3. ای زلفت از نیرنگ و فن کرده مرا بی خویشتن

4. شد خون چشمم چشمه زن از چشم رنگ آمیز تو

5. در راه تو از سرکشان نی یاد مانده نی نشان

6. چون کس نماند اندر جهان تا کی بود خون‌ریز تو

7. شد بی تو ای شمع چگل دیوانگی بر من سجل

8. از حد گذشت ای جان و دل درد من و پرهیز تو

9. آنها که مردان رهند از شوق تو جان می‌دهند

10. شیران همه گردن نهند از بیم دست آویز تو

11. از شوق روی چون مهت گردن کشان درگهت

12. چون مرغ بسمل در رهت مست از خط نوخیز تو

13. بی روی تو ای دل گسل درماندهٔ پایی به گل

14. عطار شد شوریده دل از چشم شورانگیز تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو خورشید تیغ از میان برکشید
* سپاه شب تیره شد ناپدید
شعر کامل
فردوسی
* تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
* ببرد قیمت سرو بلندبالا را
شعر کامل
سعدی
* حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
* ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
شعر کامل
حافظ