عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 715

1. سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده

2. جان را طلاق گفته دل را به باد داده

3. مردان راه‌بین را در گبرکی کشیده

4. رندان ره‌نشین را میخانه در گشاده

5. با گوشه‌ای نشسته دست از جهان بشسته

6. در پیش دردنوشان بر پای ایستاده

7. اندر میان مستان چندان گناه کرده

8. کز چشم خلق عالم یکبارگی فتاده

9. هرجا که مفلسان را جمعیتی است روزی

10. ماییم جان و دل را اندر میان نهاده

11. ما خود که‌ایم ما را خون ریختن حلال است

12. رهزن شدند ما را مشتی حرام‌زاده

13. زنهار الله الله تا کی ز کفر و ایمان

14. گه روی سوی قبله گه دست سوی باده

15. نه مؤمنم نه کافر گه اینم و گه آنم

16. رفتم به خاک تاریک از هر دو خر پیاده

17. عطار اگر دگر ره در راه دین درآیی

18. دل بایدت که گردد از هرچه هست ساده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
* که این عجوز عروس هزاردامادست
شعر کامل
حافظ
* الا گر جفا کردی اندیشه کن
* وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
شعر کامل
سعدی
* ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
* کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
شعر کامل
سعدی